کلماتی که به من خیره شدندرخت های روی بندظرف های منتظر تا شستشوبوسه بر هم می زنند *** کفش های جفت شده بیرون درامتداد یک صدای آشناسر به روی شانه هم می زنند *** میوه های فصل پاییز و بهارسیب ها و دانه های یک انارسفره های بی ریا از رنگ […]
برچسب-شعرهای فریبا شش بلوکی
1 خبر