سلام اي بي وفا،اي بي ترحمسلام اي خنجرحرفاي مردم سلام اي آشنابا رنگ خونمسلام اي دشمن زيباي جونم بازم نامه ميدم با سطر قرمزآخه اين بارشده من با تو هرگز نمي خوام حالتو حتي بدونمتعجب مي كني آره همونم هموني كه زموني قلبشو باختهمون كه از تو يك بت، يك خدا […]
کیست کاندر دو جهان عاشق دیدار تو نیست کو کسی کو به دل و دیده خریدار تو نیست دور کن پرده ز رخسار و رقیب از پهلو که مرا طاقت نادیدن دیدار تو نیست در تو حیرانم و آنکس که ندانست تو را وندر آن کس که بدانست و طلب کار تو نیست در طلب […]
کلماتی که به من خیره شدندرخت های روی بندظرف های منتظر تا شستشوبوسه بر هم می زنند *** کفش های جفت شده بیرون درامتداد یک صدای آشناسر به روی شانه هم می زنند *** میوه های فصل پاییز و بهارسیب ها و دانه های یک انارسفره های بی ریا از رنگ […]
شکست عهد من و گفت: هرچه بود گذشت بگریه گفتمش: آری، ولی چه زود گذشت بهار بود و تو بودی و عشق بود و امید بهار رفت و تو رفتی و هرچه بود گذشت شبی بعمر گرم خوش گذشت آنشب بود که در کنار تو با نغمه و سرود گذشت چه خاطرات خوشی در دلم […]