گوشهای مینشست و چشم به نقطهای میدوخت. ۶۰ روز بود که نگاهش به این درها مانده بود و شبانه روز با تسبیحی که مدام میان سبابه و شست میگرداند و لبهایی که لحظهای از دعا باز نمیماند. صبورانه دعا میکرد و انتظار میکشید و امروز پایان آن انتظار بود. پایانی گرچه تلخ اما نیک و ماندگار.
تا ساعت ۴:۳۰ بامداد و به دلیل خلوت بودن جاده کسی متوجه وقوع این حادثه نشده و نهایتاً یکی از مصدومین حادثه که خودش هم دچار شکستگی بوده خود را به جاده رساند.