چهره های ماندگار کهگیلویه و بویراحمد۳/آیت الله به قلم آیت الله/ نگاهی به زندگی و مجاهدت های آیت الله ملک حسینی(ره)+عکس
چهره های ماندگار کهگیلویه و بویراحمد مجموعه گزارش های ویژه سلام دنا درباره دانشمندان، نویسندگان و علمای بزرگی است که از این استان برخواسته و خدمات ماندگاری را از خود بر جا گذاشته اند. این سومین بخش از این مجموعه گزارش هاست که به حضورتان تقدیم می شود. به گزارش پایگاه خبری – تحلیلی سلام […]
چهره های ماندگار کهگیلویه و بویراحمد مجموعه گزارش های ویژه سلام دنا درباره دانشمندان، نویسندگان و علمای بزرگی است که از این استان برخواسته و خدمات ماندگاری را از خود بر جا گذاشته اند. این سومین بخش از این مجموعه گزارش هاست که به حضورتان تقدیم می شود.
به گزارش پایگاه خبری – تحلیلی سلام دنا؛ آیت اله سید کرامت الله ملک حسینی(ره)،فرزند مرحوم آیتالله آقا سید صدرالدین ملک حسینی است و خود زندگینامهاش را چنین بیان میفرماید:
در سال ۱۳۰۳ خورشیدی در دهی بنام گوشه شاه قاسم حومه شهر یاسوج متولد شدم. حدود ۴.۵ سال داشتم که امیر لشکر شیبانی از طرف رضا خان پهلوی به عنوان سرکوب طایفهی بویراحمد، اعزام وصولت الدوله سردار عشایر قشقایی مقدعه الجیش امیر لشکر بود، به مرحوم آیتالله والدم سید صدرالدین پیشنهاد کرد که صلاح نیست در این منطقه با لشکرکشی و جنگ بمانید، چون قشون رعایت روحانیت نمینمایند و امکان دارد ضربه وحشت زایی به شما وارد آید؛ لذا خانه ما با تعدادی از خانواده دیگر به سمت دژکرد واقع در سر حد چهار دانگه آباده که تحت سلطه مرحوم سردار عشایر بود بسیج شد.
جنگ به شکست نیروهای سر لشکر در تنگ تا مرادی پایان یافت. سال بعد سرهنگ جهانبانی که از نژاد فتحعلی شاه قاجار بود، از طرف رضاخان بعد از حرکت دادن چند نفر از سران بویراحمد به تهران بر اوضاع مسلط و تل خسروی را مقر حکومت نظامی کوگیلویه و بهبهان قرار داد و تمامی شعب ادارات در آن جا دایر و والد را به اجبار در تل خسرو ساکن نمودند.
تا کلاس پنجم دبستان در تل خسروی درس خواندم و سال ۱۳۱۵ برای ادامه تحصیلات و کلاس ششم ابتدایی به شهر شیراز رفتم و سالهای بعد تا سیکل اول متوسطه خواندم و ۱۳۱۹و ۱۳۲۰ در روستای گوشه و شهر تل خسرو به آموختن ادبیات عرب پرداختم و نیمه آخر سال ۱۳۲۰ به شیراز رفتم و در مدرسه علمیه منصوریه در خدمت استادان خوب و عالی مقام من جمله: آخوند ملا احمد دارابی فیلسوف معانی و بیان و بدیع و شرح تجرید علامه را خواندم و اصول و فقه را در خدمت روحانی بزرگ مرحوم آیتالله میرزا عبدالکریم یزدی که از اوتاد و مهذبین بودند آموختم، و اواخر خرداد ۱۳۳۴ شمسی به شهر قم که با ورود زعیم اکبر حضرت آیتالله العظمی بروجردی قدس سره مرکز عظیم حوزه علمیه شیعه در ایران شده و همه حوزه ها تحتالشعاع قرار گرفته بودند رفتم و مدتی در مدرسه علمیهی فیضیه و سپس سالها در مدرسه علمیه حجتیه که بدست مرجع کبیر آیتالله العظمی سید محمد حجت کوهکمری تبریزی قدس سره تأسیس یافت ساکن شدم.
سالها در دروس خارج مرحوم آیتالله العظمی سید محمد داماد و مرحوم آیتالله العظمی بروجرودی زعیم اکبر حضور یافته و تلمذ نمودم و سپس به درس مرحوم استاد عظیم سید مجدد کبیر امام خمینی قدس سره در مسجد محمدی که در کنار خیابان و نزدیک حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلامالله علیها بود حاضر شدم و با رو به فزونی نهادن جمعیت به مسجد سلماسی انتقال حاصل شد و سالها بررسی ایشان و دروس زعیم اکبر آیتالله بروجردی قدسسره حاضر شدم و ضمناً مدتی هم در درس مرحوم آیت الله العظمی کوهکمری فقهاً و اصولاً حاضر میشدم و در خلال این مدت خود به تدریس ادبیات و فقه و اصول هم مشغول بودهام.
اواخر عمر مبارک مرحوم آیتالله بروجردی در شیراز و در مدرسه علمیه خان شیراز، به تدریس پرداختم و با تحمل مشاق و مخالفتها و تضادی که بین ما و ساواک طاغوت رویداده بود و پروندهاش در دست است، از تدریس عقبنشینی نکردم.
تا دو سال و نیم قبل از سقوط رژیم ما را با طلاب پس از مقاومت ۵۳ روزهای به وسیله استاندار طاغوتی (نصر اصفهانی) و اداره ساواک و اوقاف از مدرسه اخراج نمودند، مابعون حضرت ربوبیت نگذاشتم فتور و سستی در امر تحصیل طلاب رخ دهد و با فرج و گشایش به وجه و الطافی که از ناحیه امدادهای غیبی شامل حال شد و مدرسه علمیه دیگر به نامهای الامام امیرالمؤمنین علی (ع) و والامام جعفربن محمد الصادق (ع) به تدریج در اختیار ما قرار گرفت که مدرسه دومی (امام جعفر صادق) را خودم با مساعدتهای غیبی حق تعالی و حضرتولی عصر عجالله فرجه، خود ساختم و مدرسه اولی را نیز یکی از علاقمندان به نام (محقق) در اختیار ما قرار داد.
تا چند ماه قبل از پیروزی انقلاب جمهوری اسلامی که بر اثر اعلامیه این جانب در روز عید غدیر خم، مؤمنین شیراز در (مسجد حبیب) اجتماع نمودند، و به وسیله هلیکوپتر از هوا و سربازان از زمین مردم را مورد تهاجم قرار دادند، و در نتیجه چند نفر شهید و عدهای زخمی شدند و این جانب را هم دستگیر و به زندان عادل آباد شیراز افکندند، در روز ۱۵ محرمالحرام ۱۳۵۷ با فشار اهالی بویراحمد و فرستادن تلگرافهای بسیاری به تهران سرتیپ خسروی در اهواز و سرهنگ احمدی در گچساران و لحسائی و جوان در شیراز باعث شدند که با توجه به شورشی که در بویراحمد و کوگیلویه و شیراز در رابطه با بازداشت این جانب پیش آید. این بنده را از زندان آزاد کردند و سه روز بعد با این که رژیم طاغوت هنوز در کشور نیمه جانی داشت، مردم شیراز را جمع و به مدرسه علمیه خان هجوم بردیم و بدون درگیری و مقاومت مدرسه را اشغال طلبهها را در آن جا مستقر نمودیم و خود به سامان یاسوج مرکز استان رفتم.
با انجام تظاهرات مهمی اوضاع را از کنترل دولت طاغوت خارج و به حمدالله طولی نکشید که تلفنی استاد عظیم امام خمینی قدس سره از پاریس با این جانب تماس گرفتند و ما را مورد عنایت و لطف بزرگوارانهاش قرار دادند و پس از چندی حکومت طاغوت سقوط کرد و حکومت جمهوری اسلامی زمام کشور ایران را بدست گرفت و پرچم جمهوری اسلامی سراسر ایران اسلامی به اهتزاز درآمد.
هیچ دیدگاهی درج نشده - اولین نفر باشید