«شاهرخ» و «سمیه» را یادتان هست؟/درجه خطرناک کشسانی وجدان عمومی!
نفسمان بند میآمد وقتی میخواندیم دخترک در دادگاه رو به پدرش گفته بابا بذار برگردم خونه! شاهرخ بعد از شنیدن حکم اعدام گفت خواستهای ندارم جز اینکه بگذارید قبل از اعدام، سمیه رو عقد کنم تا به عنوان شوهر اون اعدام بشم!
یادم میآید لبههای روزنامه خیس شده بود. عرق دست هایم رفته بود به جان کاغذ. سمیه و شاهرخ همسن و سال ما بودند. ۱۶ ساله. عاشق و معشوق. دوستشان داشتیم چون مثل افسانهها برای رسیدن به هم جنگیده بودند و حالا پای چوبه دار، سمیه میگفت بخشش نمیخواهد، یا با شاهرخ آزاد میشود یا کنار او اعدام.
به گزارش سلام دنا؛ نفسمان بند میآمد وقتی میخواندیم دخترک در دادگاه رو به پدرش گفته بابا بذار برگردم خونه! شاهرخ بعد از شنیدن حکم اعدام گفت خواستهای ندارم جز اینکه بگذارید قبل از اعدام، سمیه رو عقد کنم تا به عنوان شوهر اون اعدام بشم!
سمیه و شاهرخ را دوست نداشتیم چون محمدرضای ۸ ساله و سپیده ۱۱ ساله را در خانه ویلایی خیابان گاندی توی وان حمام خفه کرده بودند. چطور سمیه توانسته بود خواهر و برادرش را بکُشد؟
هیچ دیدگاهی درج نشده - اولین نفر باشید