جوانانی که برای هنر، از نان شب هم میگذرند! (+گزارش تصویری)
در روزهایی که بسیاری از فعالیتهای روزمرهی مردم، بهویژه مردم استان محروم کهگیلویه و بویراحمد، به مسائل اقتصادی و تلاشی برای کسب «نانِ شب»، گره خورده است، پسران و دخترانی از مناطق مختلف استان، هر جمعه، در آموزشگاهی جمع میشوند و پای کلاسهای درس بازیگریِ «محسن کیانی»، کارگردان جوان اما نامآشنای استان، مینشینند. به گزارش […]
در روزهایی که بسیاری از فعالیتهای روزمرهی مردم، بهویژه مردم استان محروم کهگیلویه و بویراحمد، به مسائل اقتصادی و تلاشی برای کسب «نانِ شب»، گره خورده است، پسران و دخترانی از مناطق مختلف استان، هر جمعه، در آموزشگاهی جمع میشوند و پای کلاسهای درس بازیگریِ «محسن کیانی»، کارگردان جوان اما نامآشنای استان، مینشینند.
به گزارش سلام دنا، روز گذشته، در یکی از این کلاسهای درس حاضر شدیم و پای صحبتها و درددلهای تعدادی از این هنرجویان نشستیم. نکتهی جالب در این گفتگوهای صمیمانه، انگیزه و رؤیای بازیگری این افراد بود که برخی از آنها این علاقه را، به تعبیر خودشان، به بسیاری از داشتههایشان ترجیح میدادند.
هنرجویی که هر هفته 8 ساعت مسیر را برای رؤیای بازیگری طی میکند/
همه ما هر روزِ زندگیمان را به شکلی بازی میکنیم
شهلا خالویی، 18 ساله و اهل شهرستان اقلید است که هر هفته، بیش از 8 ساعت مسیر رفت و برگشت را برای حضور در کلاس «رؤیای بازیگری» طی میکند. او بر عشق بازیگری و ارادهاش در این مسیر تأکید میکند و میگوید: «انگیزهی اصلی من، رسیدنم به هدفم بود. هدف من این نیست که معروف شوم و مردم مرا ببینند بلکه مهمتر از آن میخواهم خودم را به خودم ثابت کنم و باور کنم که میتوانم در مسیر علاقه، خواسته و انتخاب خودم حرکت کنم».
خالویی میگوید: «جاهای دیگری هم میتوانستم کلاس بروم اما فکر میکردم یک استاد هنری، باید به معنای واقعی استاد باشد و من این ویژگی را در آقای کیانی دیدهام و به همین دلیل به این کلاس در شهر یاسوج میآیم».
وی اگرچه به اهمیت اقتصاد و وضعیت مالی هر فردی اذعان دارد اما آن را مانع راهاش نمیداند و معتقد است: «مشکلات مالی، خواه یا ناخواه، تأثیر خودش را روی کار ما میگذارد ولی در مجموع اگر واقعاً هدف خودمان را انتخاب کنیم میتوانیم با همهی سختیهای راهش کنار بیاییم؛ بازیگری راه پرپیچ و خمی است و برای گذر از موانع آن، باید هم فکر آزاد داشته باشیم و هم ارادهی قوی. من نباید وسط راه خسته شوم بلکه باید راهی را که انتخاب کردم با قدرت به انتها برسانم».
این هنرجوی جوان، درباره نزدیکی زندگی واقعی انسانها و دنیای بازیگری هم نظر جالبی دارد و میگوید: «گمان میکنم همهی ما بازیگریم و هر روزِ زندگیمان را به شکلی بازی میکنیم. یک روز، صحنهی فیلم زندگیمان را شاد میکنیم و روز دیگر پر از غم و غصه!»
برای سورپرایز کردن خانوادهام، یک بازیگر حرفهای را کادو میبرم!
علی مرادیان، جوان 23 سالهای است که به قول خودش همیشه دنبال این بود که ببیند در کدام زمینه استعداد دارد و زمینههای مختلفی از جمله شعر، ورزش و تئاتر را آزمودهاست و در نهایت به نتیجه رسیده که میتواند در زمینه بازیگری موفق شود.
او درباره واکنش خانوادهاش به بازیگر شدنش میگوید: «اعتراف میکنم که خانوادهام حتی اطلاع هم ندارند که کلاسهای بازیگری میآیم چون دانشجوی ارشد هستم و احساس میکنم ممکن است با من مخالفت کنند و البته تصمیم گرفتم برای سورپرایز کردنشان، یک بازیگر حرفهای کادو ببرم!»
مرادیان هم مانند خالویی فاصلهی زندگی انسانها را با بازیگری، بسیار کمرنگ میداند و میگوید: «ما انسانها از بدو تولد، بازیگری را تجربه میکنیم و از صبح تا شب نیز نقابی را به صورت خود نگهمیداریم».
قرار نیست که تا آخر عمر سنتی فکر کنیم!
گلناز چمانده، از دیگر هنرجویانی بود که بسیار امیدوار است با کمکهای مدرس خود به موفقیت برسد.
این هنرجوی 18 ساله از نوع نگاه مردم استان به هنر گلایه دارد و میگوید: «متأسفانه هنر بخوبی در استان ما جا نیفتاده و برخورد اطرافیان زیاد جالب نیست».
وی از تفاوت نگرش نسل جدید سخن میراند و معتقد است: «بهرحال همه باید بپذیرند که قرار نیست تا آخر عمر، سنتی فکر کنیم و نسل ما باید برخی فرهنگهای اشتباه را درباره هنر و هنرمند عوض کند».
چمانده خود را قدردان حمایتهای پدرش و نیز آموزشهای هنری ارزشمند مدرس کلاساش میداند.
8 سال است که “فردا“ی صداوسیما نیامده است!/
برای خبر برگزاری کلاس بازیگری در استان، به خواهرم مژدگانی ناهار رستوران دادم!
حجتالله حمیدی، 20 سال دارد. او انگیزهی اصلیاش را تشویق خانوادهاش برای شکوفایی استعداد هنریاش عنوان میکند.
او اما یک حکایت تأملبرانگیز از مراجعهاش به صداوسیما را روایت میکند: «8 سال پیش، بنا به تبلیغاتی که شده بود به صداوسیمای استان رفتم که تست بازیگری بدهم. به من گفتند که خودشان تا فردا به بنده اطلاع میدهند اما حدود 8 سال است که هنوز فردای صداوسیما نرسیده است!»
نحوهی ثبتنام این هنرجو در کلاسهای بازیگری هم در نوع خود جالب است. حمیدی میگوید: «خواهرم از برگزاری کلاسهای بازیگری توسط آقای کیانی با خبر شده بود و از من برای این خبر مژدگانی خواست. من به او وعدهی دعوت به یک ناهار در رستوران دادم و بعد از اینکه این خبر را به من گفت، در اوج شوق و ذوق، به او گفتم اگر مژدگانی میلیونی هم از من طلب میکرد، برای این خبر راضی میشدم! حقیقت این است که به اندازهای به هنر و بازیگری علاقهمند هستم که حاضرم همهی داشتههایم را برای رسیدن به این هدف هزینه کنم».
اعتراف میکنم که هیچکس با من موافق نبود چون …
رقیه عوضپور، اهل سپیدار است؛ گلایههای او هم نسبت به دیدگاه هنری مردم و مسئولان استان مانند اکثر همکلاسیهایش، قابل تأمل است؛ «واقعاً دیدگاه هنری در استان ما بسیار کمرنگ است و هنرمندان اصلاً دیده نمیشوند. از سمت مسئولان هم توجه خاصی به این عرصه نمیبینم».
این هنرجوی 17ساله میگوید که از روی علاقهاش هنر بازیگری را انتخاب کرده و حس میکند به هدفش در این راه میرسد. وی البته درباره موانع راهش و نیز واکنش خانواده خود تصریح میکند: «واقعیت این است که در این راه، موانع زیادی داشتم ولی بهرحال باید همهی این موانع را برای رسیدن به هدفم کنار بزنم. اعتراف میکنم که هیچ کس با من برای حضور در این عرصه موافق نبود و دلیل آن هم این است که دیدگاهشان نسبت به هنر بهویژه هنر بازیگری مثبت نیست و ممکن است حتی برایشان هضم نشود که یک دختر جوان برای رسیدن به هدف و علاقهاش در زمانهای مختلفی به کلاسهای آموزشی بیاید».
در کنار مخارج زندگیام، باید برای علایقم هم تلاش کنم
رحیم همتنیا، 33ساله، متأهل و ساکن روستای کوشک علیاست. شغلش آزاد و وضع مالیاش هم متوسط است اما تأکید میکند: «از کودکی هنر بازیگری را دوست داشتم و رؤیای بازیگری را در سر داشتم و از همین رو هم در بسیاری از تئاترها و نمایشهای دانشآموزی و منطقهای شرکت میکردم. من میدانم که باید برای مخارج زندگیام کار کنم و پول در بیاورم اما در کنار آن برای علاقهام هم تلاش خواهم کرد».
او هم از انتظار چندساله و ناکام خود برای تماس تلفنی صداوسیما جهت تست بازیگری میگوید و اضافه میکند: «احساس من این است که اگر بتوانیم با هنری مثل بازیگری، مردم را سرگرم کنیم بهنوعی برای آنان رفاه روانی بهتری را فراهم کردهایم و این خود خدمتی به مردم تلقی میشود».
برای رسیدن به هدفم، حاضرم هر هزینهای را بپردازم
مژگان ضرغامی، 18سال دارد و ساکن یاسوج است. او هم مانند همهی همکلاسیهایش میگوید از بچگی عاشق بازیگری بوده است و مانند بسیاری از آنها، در این راه حمایت کافی نمیشد. با این وجود او تأکید میکند: «علیرغم مخالفت اولیهی خانوادهام، برگزاری یک کلاس خوب در شهر خود ما، علاوه بر آسایش خود من، تا حدی موجب رضایت نسبی خانوادهام هم شده است».
ضرغامی ادامه میدهد: «در هر حال من فکر میکنم برای رسیدن به علاقه و هدفم باید هر هزینهای را بپردازم».
همیشه در رؤیایام خودم را جای بازیگران و کارگردانان بزرگ میدیدم
رحمان هادوی، از دیگر هنرجویانی است که علی رغم اینکه از لحاظ سن و سال، آرام آرام از دورهی جوانی فاصلهگرفته است اما هنوز روحیه و ارادهی جوانی دارد. او میگوید: «همیشه در رؤیایام خودم را جای بازیگران و کارگردانان هنری میدیدم. با وجود سنی که دارم و نیز مشکلاتی که من و بسیاری از مردم داریم ولی دوست دارم این راه را ادامه دهم و پای این انتخاب و تصمیمم هم ماندهام».
این هنرجوی 35 ساله که اهل روستای کوشک علیاست، تأکید میکند که باید در استان به امثال آقای کیانی که برای جوانان و علاقهمندان به هنر تلاش می کنند بهای بیشتری داده شود.
معتقدم هر کاری یا میشود و یا باید بشود!
سید محمد سلیمانی، ساکن دهبرآفتاب بویراحمد، هم داستان حضورش در کلاسهای رؤیای بازیگری را اینگونه تشریح میکند: «چندین زمینه را برای فعالیت آزمودم، این اواخر در فوتبال تا حد لیگهای کشوری هم رفتم اما متأسفانه شرایط مالی مناسبی برای فعالیت در فوتبال نداشتم و علاوه بر آن، بازیگری از جمله علایق همیشگی من بود و به همین دلیل با اطلاع از کلاسهای آقای کیانی تصمیم گرفتم به این عرصه وارد شوم».
سلیمانی ادامه میدهد: «در مورد هدف، معتقدم نباید از کلمه “نه” استفاده کنیم و در واقع هرکاری یا میشود و یا باید بشود، بنابراین یقین دارم در زمینه بازیگری حتما موفق میشوم».
خانوادهام مشوق اصلیام بودند/
کلاسهای بازیگری مانع درسخواندنام نمیشود
فاطمه افشون، جوانترین فرد حاضر در سومین جلسهی کلاسهای بازیگری بود. هنرجوی 15ساله برخلاف بسیاری از همکلاسیهایش، پدر، برادر بزرگ و دایی خود را، مشوقان اصلیاش برای حضور در کلاسهای بازیگری عنوان میکند. خود را قدردان همهی آنها میداند و میگوید: «بسیار خوشحالام که با توجه به وضعیت کلاسهای درسی و مشکلاتی که وجود دارد، در شهر خودم کلاس بازیگری خوبی توسط استاد کیانی برگزار میشود و میتوانم از این راه، شانس خودم را برای رسیدن به یکی از علایق همیشگیام امتحان کنم».
وی که اکنون در مقطع دبیرستان در حال تحصیل است، میگوید: «من فکر نمیکنم هیچ تداخلی بین درسخواندن و بازیگری وجود داشته باشد و حتی به نظر بنده رفتن به سمت یکی دیگر از علایق و استعدادها، خود باعث آرامش، ایجاد انگیزه و بازدهی بیشتر در درسخواندن هم میشود».
مشکلات اقتصادی را از نزدیک لمس میکنم/
باید زمینه برای تداوم راه امثال حسین پناهی مهیا باشد
سعید عباسی، که از ابتدای حضورش در کلاس، با جملات طنز، فضای کلاس را متفاوت کرده بود از دیگر هنرجویان متأهل این کلاس محسوب میشود. مغازهدار است و برای زندگی روزمرهاش هم سخت در تکاپوست اما این شرایط مانع علاقهاش از سن 15 سالگی تاکنون نشدهاست. او اما با این وجود معتقد است: «متأسفانه در استان ما، علیرغم علاقه فراوان مردم به هنر، شرایط مناسب برای پرداختن به آن مهیا نیست. با توجه به فضای کلی هم که وجود دارد کسی در هنر، سرمایهگذاری نمیکند و بنابراین هنرمندان بزرگ هم نمیتوانند بدون اسپانسر، هنر خود را عرضه کنند».
وی ادامه میدهد: «بنده متأهل هستم و یک فرزند هم دارم. مشکلات اقتصادی را از نزدیک لمس میکنم و در شرایطی که نهاد دولتی خاصی هم از هنرمندان چندان حمایتی نمیکند کار هنرمندان سختتر هم میشود».
عباسی در پایان میگوید: «متأسفانه در سطح کشور، بازیگران چندانی از استان مطرح نیستند در حالی که بسیاری از جوانان هنرمند این استان، توانایی زیادی دارند تا راه هنرمند بزرگی همچون زندهیاد حسین پناهی را ادامه دهند و من معتقدم برای شکوفایی پتانسیلهای هنری موجود در استان، امثال آقای کیانی که قدم خیری برای علاقهمندان به هنر برداشتهاند، باید مورد توجه جدی مسئولان قرار گیرد».
سلام دنا/گزارش و عکس: سجاد بنام
گزارش تصویری اختصاصی سلام دنا از تمرین هنرجویان کلاس رؤیای بازیگری
باسلام من واقعا از حرف های خانم خالویی و حجت الله حمیدی تحت تاثیر قرار گرفتم امید وارم که هر چه زودتر به کل بازیگران این کلاس توجه شود تا استعداد های این هنر جویان به هدرنرود
باسلام من خیلی به بازی گری علاقه زیادی دارم واقعا از شنیدن این حرفا در سایت متعجب شدم و نمیدونستم تو استان ما هم کلاس بازیگری برگزار میشود….ولی برای همه هنر دوستان ارزوی موفقیت میکنم
رخت زیبای آسمانی را
خواهرم با غرور بر سر کن
نه خجالت بکش نه غمگین باش
چادرت ارزش است باور کن
بوی زهرا و مریم و هاجر
از پر چادرت سرازیر است
بشکند آن قلم که بنویسد
“روی گل ،برگ ،دست و پاگیر” است
حفظ و پوشیده در صدف انگار
ارزش و شأن خویش می دانی
با وقاری و مثل یک خورشید
پشت یک ابر تیره می مانی
قدمت روی شهپر جبریل
هر زمانی که راه می آیی
در شب چادرت تو می تابی
مثل یک قرص ماه می آیی
گل اگر بر سرش نباشد،برگ
بی گمان زود دیده خواهد شد
بعد با دستهای گلچینی
ناگهان هم که چیده خواهد شد
خسته ای از تمام مردم شهر؟
از چه رو این قدر تو غم داری
نکند فکر این کنی شاید
چیزی از دیگران تو کم داری
در زمانی که شأن و ارزش جز
به دماغ و لباس و ماشین نیست
توی چادر بمان و ثابت کن
ارزش واقعی زن این نیست…!!!
برگرفته از سایت لاله های عاشق
من از گفته های خانوم خالوی خیلی خوشم امد والبته بقیه دوستان امیدوارم که موافق باشن وبه هدفشون برسن