خزانه غیب خدا
الف: گاهی اوقات حتی افراد تحصیل کرده هم بر اثر کم اعتمادی به خدا، یا بهتر بگویم نعوذ بالله بی اعتمادی به خدا، تاوان سنگینی می دهند. به هر دری می زنیم الا در دوست. یا حتی در می زنیم اما بی حوصله و کم صبریم. می خواهیم حرف ما پیش خدا چون مهر باشد بر […]
الف: گاهی اوقات حتی افراد تحصیل کرده هم بر اثر کم اعتمادی به خدا، یا بهتر بگویم نعوذ بالله بی اعتمادی به خدا، تاوان سنگینی می دهند. به هر دری می زنیم الا در دوست. یا حتی در می زنیم اما بی حوصله و کم صبریم. می خواهیم حرف ما پیش خدا چون مهر باشد بر کاغذ. اصلا او باید بدون چون و چرا خواسته ام را اجابت نماید!
اما هیچگاه از خودمان توقع عبادت و بله گفتن و یا لبیک گفتن به فرامین او را نداریم. نمی دانم چگونه از او خجالت نمی کشیم، اما به خودم می گویم: او شاید خجالت بکشد که گناه بزرگ بنده اش را بنویسد به خودش می گوید: او بنده من است، او ریش سفید است و من از ریش سفیدش خجالت می کشم گناهش بنویسم، او جوان بود و جوان پیش من خیلی اجر و قرب دارد، او سریع توبه کرد حتی کمتر از یک ساعت بعد از گناه، او بنده ضعیف النفسی است و من چگونه از ضعیف انتظار قوی بودن داشته باشم،مگر خودم در قرآن نگفته ام: لا یکلف الله نفسا الا وسعها ، و… هزاران بهانه دیگر برای بخشش پیدا می نماید.
دوستم می گفت: خیلی مغروض بودم، خیلی مشکلات زیادی برایم در زندگی بوجود اومده بود بهتر بگم از خانواده ام خجالت می کشیدم و احساس زیاد بودن در دنیا می کردم به خدا می گفتم بعضی انسان ها یک ساعت زنده بودنشان در دنیا زیاد است و بعضی دیگر ۲ هزار سال هم کم است و من از گروه اول هستم. گاهی اوقات متوسل به نماز شب می شدم اما حال ۱۱ رکعت خواندن نداشتم فقط ۲ رکعت عین نماز صبح میخواندم و در قنوتم ۴۰ مومن را دعا و بعضا ادعیه و آیات ادعیه ای قرآن را می خوندم اما خدا گره ام رو با عجله من باز نکرد.
بالاخره زمان زیادی گذشت و من هم زندگیم به مو رسیده بود تا اینکه در لحظه آخر خدا به دادم رسید و صدایم را شنید و اجابتم نمود و چه شیرین بود آن لحظه ماندنی. لحظه ای که یک ریال آن صد تومان ارزش داشت و به من ثابت شد خزانه غیب لاریب خدا یعنی چه. یعنی به مو رسیدن و نگسیدن. یعنی بریدن واقعی از همه امیدها الا امید اصلی.
هیچ دیدگاهی درج نشده - اولین نفر باشید